بسم الله الرحمان الرحیم

 خدایا خلاصم کن


صبح روزیازده اسفند1362؛محورطلائیه_نشوه؛لحظات اولیه انهدام جیپ حامل موشک اندازمیلان تی4مکانیزه ذوالفقار ل27 توسط تانک دشمن وبدنهای قطعه قطعه شدهءشهیدان: بهروزغفاری،حسن قمی،علیرضامزینانی ونصیرفریادی.

✍️ اولین باری که این تصویر را قاب شده و در کنار مجموعه ایی از عکسهای دوران جنگ بر دیوار گروه آموزش فرماندهی و ستاد دانشکده دیدم؛ صبح روزی بود که برای تدریس داشتم سر کلاس می رفتم ؛ خیلی توجه ذهن کنجکاوم را جلب کرد و مدام از خودم می پرسیدم :یعنی مربوط به کدام عملیات است ؟ مال چه سالی است؟ در کدام منطقه از جغرافیای جنگ اتفاق افتاده است؟ ازکدام لشکر؟ شرح واقعه چه بوده؟ خلاصه تمام ذهنم را طوری مشغول کرد که فکر کنم آنروز نتوانستم درست محتوای درس را به دانشجوهای حاضر درکلاس منتقل کنم و از آنروز همیشه در پی فرصت یافتن پاسخ پرسشهای متعددم و رفع ابهاماتی که از دوران دفاع و جنگ داشتم،  شروع به مطالعه و بازخوانی بسیاری از آثار منتشرشده با موضوع دفاع مقدس نمودم. سال گذشته کتاب "شراره های خورشید"را مطالعه می کردم که در اواخر کتاب به شرح ماوقع عکس فوق برخوردم. از همان لحظه تصمیم گرفتم که مجموعه یادداشتهایی را درباره عکسها و قصه های آنها ؛ در وبگاه به اشترک بگذارم ؛امید که برای شما همراهان گرامی هم مفید و جالب باشد؛ برای شادی روح شهدا خصوصا شهدای یادشده درون تصویر صلوات : اللهم صل علی محمدوآل محمدو عجل فرجهم

.درهمین رابطه علی اکبر مصداقی؛ جانشین واحد ضد زره تیپ 4  مکانیزه ذوالفقارگفته است :

.در عملیات خیبر, من معاون واحد ضدزره تیپ ذوالفقار بودم, مسئول این واحد هم, برادرمان مصطفی پالیزبان بود.

صبح روز پنج شنبه یازدهم اسفند 1362 ,یعنی فردای همان شبی که گردان های لشکر 14 و لشکر 27 به اتفاق هم در محورطلائیه به نشوه عملیات کرده بودند, من سوار بریک موتور هوندای 250 تریل وارد خط شدم تا بصورت میدانی وضعیت آنجا را بررسی کنم, که اگر احیانا"کمکی لازم بودع به نیروهای پیاده ارائه بدهیم. وقتی وارد خط شدم , دیدم بچه های واحدمهندسی رزمی لشکر 27 ، عمودبر خط خودمان یک خاکریز خیلی کوتاهی احداث کرده اند. سریع برگشتم به مقر خودمان و به آقا مصطفی پالیزبان گفتم: الان وقت آن است که یک قبضه موشک انداز میلان و یک قبضه مالیوتکا در خط مستقرکنیم. آقامصطفی بلادرنگ سوار جیپ حامل موشک انداز میلان شدوبه خدمه های آن گفت: بچه ها؛ زودترسوار شوید تا برویم خط.» اوسوار بر جیپ ومن هم سوار برموتور،  عازم خط شدیم. هنگامی که به خط رسیدیم، هنوز کار احداث خاکریز تمام نشده بود، من موتور را کنار جیپ پالیزبان پارک کردم. همزمان؛ ایشان هم از جیپ پیاده شد. داشتیم باهم درمورد اینکه چطوری با میلان و مالیوتکا بتوانیم تانک های مزاحم دشمن را شکار کنیم صحبت می کردیم و همزمان بصورت خمیده، پشت خاکریز راه می رفتیم و نقشه می کشیدیم.

گرم صحبت و طراحی کار بودیم، که یک گلوله مستقیم تانک، دقیقا"در کنار جیپ ما فرود آمد. به دلیل شدت انفجار، تا چند لحظه نفهمیدم چه اتفاقی افتاده. همین که قدری گردوخاک ها فرونشست ،دیدم آقامصطفی درحالی که هر دو پایش از بالای زانو قطع شده بودند، کنارم افتاده است. بچه های نشسته داخل آن جیپ، یعنی بهروزغفاری،حسن قمی، علیرضامزینانی ونصیرفریادی هم، با بدنهای متلاشی شده، روی صندلی های جیپ افتاده بودند.

چند متر آنطرفتر، یکدستگاه بولدوزر واحدمهندسی لشکر 27 درحال تکمیل کردن خاکریز بود.دیدم عباس کریمی؛ مسئول واحد اطلاعات_عملیات لشکر هم کنار راننده نشسته و دارد او را راهنمایی می کند. هرچه فریاد زدم،آن دو نفر صدایم را نشنیدند. اصلا"صدای موتور بولدوزر؛ نمی گذاشت صدا به آنها برسد.

رفتم بالای سر پالیزبان، دیدم یک لحظه چشم هایش را باز کردو دو _ سه مرتبه گفت: خدایا؛خلاصم کن

در همان لحظه یک خودروی آمبولانس از راه رسید، جسم نیمه جان پالیزبان را انداختم داخل آمبولانس، خودم هم چون مجروح شده بودم، سوار بر همان آمبولانس، آمدم به سمت پست امداد. پالیزبان تا دم در اورژانس زنده بود، اما همینکه به داخل سوله اورژانس رسید شهید شد. بعدتر شنیدم که سیدمحسن خوشدل، با مالیوتکا رفت به سراغ تانک های دشمن و توانست تعداد زیادی از تانک ها را شکار کند. البته دو نفر از همکاران ایشان ، یعنی حسین رفیعی راد و علی اکبرعبدالرحیمی،درهمان جا به شهادت رسیدند.»

نقل از کتاب شراره های خورشید- نشر27 و نشر صاعقه صفحات 665 تا 667

* بررسی موضوعی پیرامون یک داستان ...

*روایت عکسهایی که قصه دارند 1 ⏪

های ,جیپ ,هم ,خط ,یک ,پالیزبان ,لشکر 27 ,بچه های ,در کنار ,کتاب شراره ,های خورشید ,موشک انداز میلان

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جزوه آیین دادرسی مدنی نموداری salemziba664 دانلود کتاب و خلاصه کتاب mandy ★ یـک گـام تـا خــ♥ـــدا ★ chakavakava انجمن شعر و ادب میخانه من و روز نوشته ها شهر من گم شده است yooseef